سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خسوف، همان ماه صورت کبود

 

فرحت به آل زیاد و آل مروان

تا حدودی نامربوط:

آی... زینب...

شرمنده‎ام که امشب را طولانی‎ترین شب سال می‎نامند ونمی‎دانم چرا خوشحالند... مگر شبِ خوش، طولانی می‎شود؟

شرمنده‎ام طولانی‎تر از این شب،

شب وداع پیامبر را فراموش می‎کنند؛

شرمنده از اینکه قیاس می‎کنم...

ولی شبهای طولانی‎تر شهادت پدرت را...

شرمنده که اشاره می‎کنم...

ولی شبهای بیماری زهرا که طولانی تر از این شبها بود

و شاید که نه، به حتم شب شهادتش طولانی‎تر

و شرمندهُ و شرمندهُ و شرمنده‎تر ا اینکه داغ مظلومیت حسن مضاف بر سالگرد پیامبر شد...

وطولانی نخواندنش! دیگر از این طولانی‎تر؟

آی... زینب...

نزدیک بود از این شرمنده‎تر شوم...

اگر امشب را طولانی‎ترین شب سال می‎خوانند، یعنی طولانی‎ترین شب عالم، شام غریبان نشنیده‎اند؟

و البته شنیدن مانند دیدن نیست

دیدن شب‎های خرابه...

ای‎کاش نوشتنم مثل سخن زین العابدین بود و نیاز به این همه اطاله کلام نداشت!

این همه مقدمه نمی‎خواست،

همانا که نقل چند کلمه سنگین‎تر و صریح‎تر و واضح‎تر و بلیغ‎تر است:

الشام... الشام... الشام...

آی... زینب...

طولانی‎ترین شبهایت تسلیت باد.


چهارشنبه 90/9/30 7:53 عصر حاشیه ها ( ) | |

 هر کاری که بدون یاد خدا آغاز شود ابتر است

نا مربوط:

بعضی بی  سر رفتند و بعضی بیدست

بر روی بدن بعضی هم تانک راندند

و بعضی هم مثل خسوف

همان ماه صورت کبود ...


جمعه 90/9/25 10:40 عصر حاشیه ها ( ) | |