خسوف، همان ماه صورت کبود
پر بیراه نگفت دکلمه φ میخ φ حدیث "خمسة و سبعین/تسعین یوما..." برایشبچه ها با نگاهشان
التماس می کردند خانه تکانی نکن
با خودش میگفت: آخر پدرم گفته:
کارهای خانه بر دوش توست
بحث بیست یا پنج درصد نبود...
آنها که از خدا هم ترسی نداشتند
صد در صد فدک را پلمپ کردند
کوبیدنش یک طرف
در آوردنش، درد سر دیگری دارد خودش
تا فاطمه را داشت
غم دنیا را نداشت
داستان خانه نشینی
از جای دیگر شروع شد
"تفرقه بنداز تا حکومت کنند"
قانونی که اخیراً اجتهاد کرده است
حاجاقای لندن نشین
امن یجیب هم نیاز نبود
مشکل اینجا بود که فاطمه
از کودکی روی قول پدرش
حساب باز می کرد
مثل آبی بود روی آتش