خسوف، همان ماه صورت کبود
نانجیب فهمیده بود φ هی خدا پیغمبر در گوشش می خواندند از محل کفّین فهمیدم φ کمی سکوت می کنم فضّه را صدا زد φ ابد والله ما ننسی خمینی... شور حسینی روضه ها φ غم هایت مال خودت
علی مامور به صبر است
و الا عمرو بن عبدود هم
جرأت چنین غلط هایی نداشت
"علی جان! صبر باید!"
عباسِ بدون آب
داشت از خیمه گاه دور می شد
تا به بالایی فکر کنیم...
چون از او کاری برنمی آمد
وگرنه "یاعلی" که می گفت
معادلات عوض می شد
حاصل این ترکیب جادوئیست
شیر و اشک های مادر
در همان روضه ها
بیا شادی هایمان را قسمت کنیم