خسوف، همان ماه صورت کبود
پشت ماشینش نوشته بود: شمر! تو دیگه چرا؟ گفت: عُلیاء مُخَدَّرِه شاید هفتم صفر: اخیراً بازار سخنوران با بیارزش خواندن تو گرم میشود... نمیدانم چطور تمنای کودک شش ماهه را توجیه میکنند. دیدارش با حسین بیدارش کرد برادرم؛ گلویت، قلبت، سینه ات
ما بهش خندیدیم...
ولی او فهمیده بود که دشمن چطور فکرمان را هدف میگیرد
جانباز جنگ صفین را، قاتل حسین کردن منظورش است.
گفتم: یعنی چه؟
گفت: مخدّره یعنی بانویی که کمتر از خانه بیرون می آمده،
مگر اینکه ضرورتی باشد،
مخدّره کسی است که مثلاً برای زیارت قبر مادرش هم
شبانه به همراه پدر و برادرانش میرفته
و مخدّره یعنی کسی که به فرض اگر میهمان به خانه شان میآمد،
پدرش نور چراغ را پایین میکشید تا حاضرین حتی حضور سایه اش را هم احساس نکنند؛
امّا مخدّره یعنی کسی که با نامحرم روبه رو هم نشده، چه رسد به عتاب و خطاب
و -خاک به این دهان- کسی که رنگ بازار را هم ندیده، چه رسد به بازار برده فروشان،
و چه بگویم یعنی کسی که مجلس شراب ...
گفتم: بس است ...
خدار را شکر که همه چیز به خیر گذشته
-دروغ است انشاءالله-
تقدیم به هیأت یازینب
نحن ننادی: یازینب کبری
یاحسنم! اولین باریست که این چنین آرامی
ومن ناآرام
غم برادر کمرشکن است
چه کنم که باید صبر کنم
انکسار ما منظور دشمنان است
نباید غمم را بروز دهم
دهم محرم:
الآن انکسر ظهری...
وقف اقامه نماز شد
- تیر دردستت؟
- فدای قرائت حسینم
- جراحت کتفت؟
- برای قنوتش
- زخم پایت؟
- فدای رکوعش
- سینهات
- سجودش
- اگر قلبت
- تشهدش
- اگر گلویت
- سلامت