خسوف، همان ماه صورت کبود
خدا این پیراهن ها را درخور فاطمه نمی دانست φ تقدیم به اون دوست عزیزی که اگه تنها، توی اتاقت، درحال وبگردی، یا هرکاری، میخوای آروم آروم روضه گوش کنی، این چهارپاره رو دانلود کن: شما مستمع، مضموم سازی نمی خواید... و روز حلالیت گرفتن بود که عُکاشه گفت: φ تیر هم مثل عُکاشه زرنگ بود وقتی این ایام تلویزیون حسابی بزن و بخون داره، حداقل شما اینو گوش کنید، کاری از برادران عامّه: طلع البدر علینا... امروز مناسبتی دارد
گدا را روانه کرد
تا بهانه ی پیراهن بهشتی جور شود
کمی قبل تر هم
این سپرها را درخور علی ندیده بود
اخیراً ازدواج کرده
من برهنه بودم تازیانه ات به من خورد
و محمد "پیراهن عربی را بالا داد"
و فقط همین اشک حضار را درآورد
و فاطمه را بی تاب کرد
وقتی حسین "پیراهن عربی را بالا داد"
بوسید ...
که دستور دارم چیزی برایش نگویم
بنویسند برایش
برادران اهل سقیفه ام...