خسوف، همان ماه صورت کبود
φ کمردرد ِ لعنتی دو دوتا چهارتا کردند
دیدند علی با لباس زردش
برای نماز میت و فاتحه
نیامده بقیع
گُشنه ترها
شکمشان را صابون زده بودند
که فاطمه برای پدر مرحومش
دارد غذای نذری می پزد ...
عباس فقط
روضه هایی از فاطمه شنیده بود،
و این است
تأثیر هیئتی بودن:
زهرایی شهید شدن
آسمان و زمین
همه شوکه شدند
وقتی زانو زد
و برادر را بوسید
برای آخرین بار