خسوف، همان ماه صورت کبود
*** برپا شده
"ایستگاه صلواتی" ها
در جای جای شهر
نیزه و خنجر و تیر
می دهند...
و اَطبَقَت عَلَیه شَفَتایَ
و حَرَکاتِ لَفظِ لِسانی،
و مَغرَزِحَنَکَ فَمی و فَکّی،
و مَنابِتِ اَضراسی...
و حسین به لب و دندانش
شهادت می دهد...
مادر می گفت پیشواز از رمضان
در این گرما و روز طولانی که واجب نیست!
مادر است دیگر...
امّا فعلاً باید خیلی چیزها را بفهمم...
مادر است دیگر...
مطالب داغی نوشته بود
از آزادی بیان
حرفهایش کمر هر دیکتاتوری را می شکست
نظرم را که گفتم
پیغامی ظاهر شد:
نظرات شما پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهد آمد...
بستن پنجره
در حرم هم پاتوق خودش را داشت،
بعد از وفاتش هم همان حوالی دفنش کردند
اگر میگفتی اجازه میدهید ازتان عکس بگیرم
جواب میشنیدی: سالبه جزئیه که عکس ندارد!
اگر میگفتی میروم کربلا
میگفت رفتی آنجا از طرف من
ده تا روضهی علی اصغر بخوان
سرش به تنش که بیارزد
همه خریدارشاند
چه یزید باشد
و چه جبرئیل
فرقی نمیکند
هر چقدر میخواهد اصغر باشد