خسوف، همان ماه صورت کبود
مسامحه می کنند از بی نشانی قبرت، پشت ماشینش نوشته بود: شمر! تو دیگه چرا؟ گفت: عُلیاء مُخَدَّرِهکاش ملاقات نمیکردند
آنانی که نمیدانند رسم عیادت را
شاید هم دیگر مجالی برای دلداری نداشت
صورت کبود، سینه زخمی و پهلو...
زینبم داخل شو
مردم مدینه عادت دارند...
-آخر شنیده بود زنان مدینه گفتهاند:
فاطمه رفتنیست!
شباهات زیبایی داشتند
زینب و معصومه:
هر دو پس از مرگ نشانی از برادر در دستشان بود
در دست یکی نامه و دیگری کهنه پیراهنی از برادر.
شباهت دیگر ورود کاروان هاشان به شهر بود:
شهر، آزین بسته
استقبال، پرشور!حضور مردم، با قصد قربت!
***
آنان که خاتم قم را نشانه می دانند.
در روضه منوَّره
به روضه ای کوتاه برخوردم
زیر گنبد نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی
***
چسبیده بود به ضریح و فریاد میزد،
با صدایی بلندتر از حد معمول:
یا امام رضا... یا امام غریب... آقا جان...
ضلع دیگر ضریح، بزرگ و با خط خوش نوشته بود: "یا سامع"
ما بهش خندیدیم...
ولی او فهمیده بود که دشمن چطور فکرمان را هدف میگیرد
جانباز جنگ صفین را، قاتل حسین کردن منظورش است.
گفتم: یعنی چه؟
گفت: مخدّره یعنی بانویی که کمتر از خانه بیرون می آمده،
مگر اینکه ضرورتی باشد،
مخدّره کسی است که مثلاً برای زیارت قبر مادرش هم
شبانه به همراه پدر و برادرانش میرفته
و مخدّره یعنی کسی که به فرض اگر میهمان به خانه شان میآمد،
پدرش نور چراغ را پایین میکشید تا حاضرین حتی حضور سایه اش را هم احساس نکنند؛
امّا مخدّره یعنی کسی که با نامحرم روبه رو هم نشده، چه رسد به عتاب و خطاب
و -خاک به این دهان- کسی که رنگ بازار را هم ندیده، چه رسد به بازار برده فروشان،
و چه بگویم یعنی کسی که مجلس شراب ...
گفتم: بس است ...
خدار را شکر که همه چیز به خیر گذشته
-دروغ است انشاءالله-
تقدیم به هیأت یازینب
نحن ننادی: یازینب کبری